پانيا گلي،پانيا گلي،، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
وبلاگ،وبلاگ،، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

پانيا سرشار مقدم PANIA

فوت مامان پري

مامان پري، مامان بابا پيمان و مادر بزرگ مهربون و دوست داشتني منه كه از زمان به دنيا اومدنم كه نه حتي قبل از به دنيا اومدنم كلي زحمت براي مامانم كشيده آخه نه اينكه پدر و مادر مامانم ماههاي آخر بارداري مامانم تو بيمارستان بستري بودن 2 هفته بعد از به دنيا اومدن من هر دو از دنيا رفتن واسه همين مامان پري خيلي زحمت مارو كشيده و همه تلاشش رو ميكرده كه مامانم غم از دست دادن پدر و مادرش رو كمتر حس كنه. بله مامان پري از ابتداي به دنيا اومدن من از حموم بردن منو و بند ناف افتادن و غذاهاي خوب و مقوي درست كردن و هديه خريدن تا همين حالا كه 2 سال و 9 ماه سن دارم منو تر و خشك كرده و كلي برام زحمت كشيده و وقت گذاشته ولي حيف كه چند ماهي بود از بيماري رنج مي...
11 آذر 1396

مسافرت پانیا به شهر زيباي استانبول

 امروز 27 مهر 96 است و من و بابا و مامان ميخواييم يه سفر خوب و به يادماندني را تجربه كنيم. بله تركيه زيبا و دوست داشتني.پرواز با هواپيمايي ايمن و راحت تركيش آغاز شد واقعا در هواپيما احساس خوبي داشتم و در طول سفر سه ساعته از انواع كارتونها و بازيها لذت بردم و پدر و مادرم هم ازاينكه من راحت بودم احساس خوبي داشتن ولي اگه مطمئنا با هواپيمايي ايران بود حوصله ام سر مي رفت و بلايي كه تو سفر مشهد در 1 سالگي به سرشون اوردم دوباره تكرار ميشد آخه تو اون سفر كل رفت و برگشت مدام گريه ميكردم.حالا ماجراي سفر رو از زبان مادرم پيگي شويد. بعد از سه ساعت بازي و خواب دخمل طلا در هواپيما به فرودگاه بسيار بزرگ و در عين حال زيباي تركيه رسيديم و بعد از پياد...
8 آبان 1396

تولد بابا پيمان جون

سلام جاي همه خالي ديشب مامانم سنگ تموم گذاشت و كلي بابامو سورپرايز كرد.ديروز عصر زنگ زد به مامان بزرگ اينام و عمو محمود و عمو ميكائيل بدون اينكه بابام خبر داشته باشه.كلا بابام با اين دوتا عمو خيلي راحته البته بقيه عموها هم همينطوريه ولي با اين 2 تا بيشتر.ما هم چون يه دفعه تصميم گرفتيم اسه بابا تولد بگيريم نمي تونستيم براي مهمون بيشتر تدارك ببينيم. مامان با من رفتيم كيك و ميوه خريديم و شام هم از بيرون سفارش داد.وقتي بابا اومد خونه هيچي نمي دونست فقط مي دونست مادربزرگم قراره بياد ولي بقيه رو خبر نداشت و به محض اينكه زنگ در به صدا ميومد همش ميگفت كيه و وقتي با مهمون جديد مواجه ميشد برق خوشحالي تو چشاش كاملا قابل ديدن بود. كلا شب خوبي بود ...
11 ارديبهشت 1396