تولد بابا پيمان جون
سلام جاي همه خالي ديشب مامانم سنگ تموم گذاشت و كلي بابامو سورپرايز كرد.ديروز عصر زنگ زد به مامان بزرگ اينام و عمو محمود و عمو ميكائيل بدون اينكه بابام خبر داشته باشه.كلا بابام با اين دوتا عمو خيلي راحته البته بقيه عموها هم همينطوريه ولي با اين 2 تا بيشتر.ما هم چون يه دفعه تصميم گرفتيم اسه بابا تولد بگيريم نمي تونستيم براي مهمون بيشتر تدارك ببينيم.
مامان با من رفتيم كيك و ميوه خريديم و شام هم از بيرون سفارش داد.وقتي بابا اومد خونه هيچي نمي دونست فقط مي دونست مادربزرگم قراره بياد ولي بقيه رو خبر نداشت و به محض اينكه زنگ در به صدا ميومد همش ميگفت كيه و وقتي با مهمون جديد مواجه ميشد برق خوشحالي تو چشاش كاملا قابل ديدن بود.
كلا شب خوبي بود ولي بابام يه كم دلخور بود كه وسط هفته است و فرداذ ميخواييم بريم سر كار ولي در كل راضي بود.
من و مامان به بابا كارت هديه با يه متن قشنگ واسه روش داديم
مامان بزرگ و عمو و عمه هر كدوم 50
عمو ميكائيل 100
عمو محمود پيراهن
دست همه درد نكنه شب خيلي خوبي بود جاي بقيه هم خالي.