پانيا گلي،پانيا گلي،، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
وبلاگ،وبلاگ،، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه سن داره

پانيا سرشار مقدم PANIA

كامل راه رفتن پانيا خانم

                                                                                      پانياي كوچولوي ما دو هفته بعد از تولدش تقريبا راه رفتن رو ياد گرفت ولي چون مي ترسيد مرتب از اشيا براي راه رفتن كمك مي گرفت ولي تو باغ بابا جبي كاملا راه رفتن رو ياد گرفت و مامان...
15 فروردين 1395

تميرين پانيا براي راه رفتن

سلام پانيا خانم ما از 10 ماهگي شروع به تمرين راه رفتن كرده.از ابتدا مرتب از پاي من و باباش ميگرفت و به كمك ما بلند ميشد و بعد از 1 ماه ماشااله خودش از ميز و مبل و هر وسيله اي كه بتونه بهش تكيه كنه ميگيره و بلند ميشه و به كمك اونا راه ميره.تازگي هم خوراكش شده ميز تلويزيون خونه خودمون و بابا جبي و دست زدن به وسايل ميز.واسه همين تو خونه 2تا مبل گذاشتيم جلوي تلويزيون كه نتونه نزديك بشه ولي شيطون بلا اينقدر مبل رو هل ميده تا يه راهي پيدا كنه و بره جلو.خونه بابا جبي كه آزاد و رها براي خودش بازي ميكنه و وسايل ميز تلويزيون رو دست ميزنه.الان نزديك 1 سالگيشه و بابا جبي و عمو پژمان خيلي باهاش تمرين ميكنن و دستش رو ميگيرن و كمي راه ميبرن از اين ور حال ت...
1 اسفند 1394

كامل 4 دست وپا رفتن پانيا خانم

تو هفته دوم اذر 94 كه پاني خانم وارد 10 ماهگي شده ماشااله به جلو رفتن رو ياد گرفته و ديگه وسايل توي ميز تلويريون از دستش در امان نيستن.تازه يادم رفت بگم كه اگه لپ تاب و يا ليوان چاي ببينه خيلي ذوق زده ميشه و به سرعت ميره طرفشون.مامان و بابا هم براي اينكه پاني تازه ياد گرفته چهار دست و پا بره و بعضي وقتها هم از هولش با كله پخش زمين ميشه.دكوراسيون خونه را بهم زدن و يه قسمت از حال رو كلي زيرانداز كلفت و پلو پهن كردن تا پاني راحت باشه تا اينكه بعدا واسه اين قسمت فوم كلفت تهيه كنن.دوستت داريم دخمل طلاي ما
25 آذر 1394

4 دست وپا راه رفتن پانيا

پاني قشنگ مامان توي 9 ماهگي 4 دست وپا رفتن را ياد گرفت. دختر ناناز مامان فقط مي تونه عقب بره و با قربونش برم با همين نوع راه رفتن ما رو از خنده كشته.عسلم وقتي به عقب راه ميره بعضي موقعا پاهاش به پايه هاي مبل گيره ميكنه و ديگه نمي تونه حركت كنه اون موقع هست كه صداش درمياد و مامانش رو صدا ميكنه. اولين باري كه متوجه راه رفتنت شدم  وقتي بود كه توي اطاق نماز مي خوندم و پاني توي حال داشت كارتون ميديد. به صداي پانيا اومدم تو حال ولي نديدمش و يه دفعه زير مبل پيداش كردم.عجب صحنه جالبي بود هم خندم گرفته بود و هم ترسيدم سرش بخوره به پايه ها.اينم چند تا عكس از وروجك دوست داشتني مامان در ادامه مطلب ...
16 آبان 1394

اولين باري كه پانيا تو روروك نشست

12 شهريور 94 بالاخره سفينه پانيا خانم رو باز كرديم و عسلم توي روروك نشست و همون موقع دختر باهوش من با دستاي كوچولوش مدام ميزد روي قسمت بوق سفينش.كلمه سفينه رو عمو پژمان وقتي عكس پانيا تو روروك رو ديد گقت.       ...
11 شهريور 1394
1