امروز مامان پانيا يه عالمه كار واسه تولد پانيا داره به خاطر همين زود رفت پاني رو از خونه بابا جبي برداره تا به كارهاش برسه. وقتي رسيديم خونه اول گفتم نماز بخونم بعد كارا رو شروع كنم.پس مامان تو اطاق پانيا شروع به نماز خوندن كرد و پاني هم طبق معمول مهر مامان رو برمي داره و يواشكي به مامان نگاه ميكنه تا عكس العمل مامان رو ببينه بعدش هم شروع به بازي با اسباب بازي كرد و آخر نماز بود كه از اطاق رفت بيرون منم فكر كردم طبق كار هميشه ميره تو قسمت پذيرايي.همين كه نماز مامان تموم شد و رفت جانماز رو بزاره سر جاش يه دفعه صداي "قلوپ قلوپ آب كه از بطري خالي ميشه" شنيد.وقتي از اطاق اومدم بيرون ديدم دختربلا كف اشپزخونه نشسته و 4 ليتري روغن مايع ت...