پانيا گلي و روغن ريخته
امروز مامان پانيا يه عالمه كار واسه تولد پانيا داره به خاطر همين زود رفت پاني رو از خونه بابا جبي برداره تا به كارهاش برسه. وقتي رسيديم خونه اول گفتم نماز بخونم بعد كارا رو شروع كنم.پس مامان تو اطاق پانيا شروع به نماز خوندن كرد و پاني هم طبق معمول مهر مامان رو برمي داره و يواشكي به مامان نگاه ميكنه تا عكس العمل مامان رو ببينه بعدش هم شروع به بازي با اسباب بازي كرد و آخر نماز بود كه از اطاق رفت بيرون منم فكر كردم طبق كار هميشه ميره تو قسمت پذيرايي.همين كه نماز مامان تموم شد و رفت جانماز رو بزاره سر جاش يه دفعه صداي "قلوپ قلوپ آب كه از بطري خالي ميشه" شنيد.وقتي از اطاق اومدم بيرون ديدم دختربلا كف اشپزخونه نشسته و 4 ليتري روغن مايع تو دستش و روغن همين طور داره قلوپ قلوپ پخش زمين ميشه.تا گفتم پانيا چي كار كردي يه دفعه اومد حركت كنه چون زمين چرب بود ليز خورد و كل بدن و سرش پر از روغن شد حالا مدام تلاش ميكنه كه چهار دست و پا حركت كنه ولي مرتبا ليز ميخوره.حالا تصور كنيد اون همه كار سرم ريخته و اينم كه ديگه بدتر.از يه طرف عصباني كه پاني خانم كار زياد كرده و نمي توم به بچه كوچولو چيزي بگم از طرف ديگه از ليز خوردنش خندم ميگره.تنها كاري كه كردم يه پارچه بزرگ انداختم روي روغن تا بيشتر از پخش زمين نشه و پانيا رو با لباس بردم حموم.حالا هر چي شامپو سر چيكو ميريزم تو سرش و ميشورم بازم چربه.پس تصميم گرفتم با صابون گلنار سرش رو تميز كنم.لباسهاشو كه نگو، 3بار تو ميني واش با اب داغ شستم تا چربي پاك بشه.خلاصه اينكه اون روز من نتونستم هيچ كاري انجام بدم چون پانيا خانم بيدار بودن.شيطون بلا همه ما داريم فكر مي كنيم تو چطوري در ظرف روغن رو باز كردي.