پانيا سرشار مقدم PANIA

                         امسال اولين ساليه كه پانيا جونم شيطوني رو شروع كرده و همش نگران اين هستم كه مي تونم روزه ها مو بگيرم يا نه.آخه پارسال كوچكتر و بي حركت بود و خيالم راحت بود كه راه نميره و مراقبتش كمتر بود ولي امسال ماشااله كم مونده از ديوار راست بره بالا ولي خدا رو هزاران مرتبه شكر كه سالمه و شيطوني ميكنه البته شيطوني كه نه بچگي ميكنه ولي چون ما حوصله نداريم ميگيم شيطوني.اما از اينا گذشته روز اول كه خيلي خانم بود و عصر خوابيد و بعد از اينكه بيدار شد مشغول ديدن تلويزيون شد و منم كمي استراحت كردم ولــــــــــــــــــــي نزديك افطار كه باب...

امشب 15 خرداد 95 ساعت 9 شب بود كه تصميم گرفتيم واسه اينكه بعد از چند روز تعطيلي و برهم خوردن خواب پانيا خانم دوباره ساعت خوابش تنظيم بشه بريم يه دور بيرون بزنيم و پاني خسته بشه و زود بخوابه.راه افتاديم و يه دفعه ميدان تجريش روروي امامزاده صالح سردراورديم و بابا پيمان گفت حالا كه تا اينجا اومديم بريم هم يه زيارت كنيم و هم تو بازارچه گشتي بزنيم.اين اولين بار بود كه پانيا خانم اومده امامزاده صالح و كلي هم ذوق مي كرد كه تو حيات حرم بدو بود ميكنه.بعد از زيارت رفتيم يه كم پياده روي و تو راه دخمل مامان يه چراغ چشمك زن سه زمانه خرديد كه همون جا زود ياد گرفت چه جوري دكمه رو فشار بده و تغيير حالت بده و ساعت 12 بود كه برگشتيم خونه.تو راه پاني خانم خوا...

سلام بعد از مدتها رسيديم به يكي از برترين و بهترين ماههاي قمري، ماهي كه در آن تولد 4 فرزند از نسل پيامبر (ص) و حضرت فاطمه است. حسين سلطان عشق، عباس ساقي عشق ، زينب شاهد عشق و سجاد راوي عشق . کاروان عشق در راه است و خود "عشق" نيمه شعبان خواهد آمد .      اعياد شعبانيه مبارک .   هر سال چند روز قبل از شروع ماه شعبان ما بابا محسن رو نمي ديديم،ميدونيد چرا؟ چون وقتي از سر كار ميومد يه زنگ ميزد خونه وبه مامانم ميگفت اگه منو كار داشتي من مسجد هستم و تا آخر شب تو مسجد با دوستاي ديگش مشغول چراغوني و تزيين مسجد براي ...

امروز هوا بود و پانياي منم 1 سال و 2 ماهشه و من و پانيا رفتيم حياط خونه تا كمي قدم بزينيم و در اين بين با ديدن گلهاي به فكر عكس گرفتن افتادم ولي پاني خانم كه تازه كفش خريده بود و ذوق راه رفتن داشت براي عكس همراهي لازم رو نكرد.اينم برخي از عكسها در ادامه مطلب مورخ 95/03/10   ...

امروز پانيا گلي با عمه رفته پارك تا يه كم بازي كنن.كمي ان طرفتر ادم بزرگها مشغول آموزش ديدن فوتبال توسط مربي بودن كه ناگهان پاني خانم خودشو ميرسونه به اونا و مي بينه بعضي دارن ورزش ميكنن و خودشونو گرم مي كنن كه بازي كنن و بقيه بازي مي كنن.دختر بلاي قصه ما دوان دوان ميره سراغ كسي كه توپ رو گذاشته جلو و داره عقب نشيني ميكنه كه شوت كنه و يه دفعه با پـــــــاهاي قشنگـــــــش توب رو شوت ميكنه.يه دفعه همه با ديدن اين صحنه از خنده غش مي كنن و كلا بازي بهم ميخوره.مربي و بازكنان كلا بازي رو تعطيل كرده و با شيطون بلا بازي مي كنن در آخر هم اقاي مربي يه توپ سفيد خوب خارجي نو رو از تو ماشينش مياره و تقديم ني ني شوتباليست ما ميكنه. پاني خانم وقتي اومد ...

امشب ،شب مبعث پیامیر(ص) است و ضمن تبریک این عید بزرگ.ما تصمیم گرفتیم پانیا خانم رو ببریم پارک یا یه کم ورجه ورجه کنه و خوش بگذرونه چون تازه میتونه خوب تعادلش رو حفظ کنه خیلی دوست داره راه بره و هم اینکه تو آپارتمان دخمل گلم نمی تونه بازی کنه. این بود که تصمیم گرفتیم به اتفاق مامان پری و عمه بریم پارک ارم.جای همه خالی خیلی خوش گذشت و دختر طلا هم کلی اسباب بازی سوار شد و کلی هم با سرعت راه رفت و کیف کرد.از همه اسباب بازیها بیشتر از اسب موزیکال خوشش اومد که 2 بار سوار سوار شد.آخر شب هم عمو از باشگاه به جمع ما پیوست و پانی خانم با دیدن عموش کلی ذوق کرد.عمو براش پشمک خرید و تو مسابقه شرکت کرد و یه دسبند جیوه ای برنده شد که به پانیا داد.راستی یاد...

    سلام امروز تولد بابا پيمان هست و مامان ميخواد سورپرايزش كنه واسه همين ازچند روز قبل يه رستوران خوب با غذاي خوشمزه تو جردن رو رزرو كرده و قراره شب بريم اونجا.واسه همين تا بابا پيمان از سر كار اومد مامان كلي تحويلش گرفت و بوسيد و تولدش رو بهش تبريك گفت و بعد از اينكه بابا يه كم استراحت كرد و خستگيش در رفت مامان بهش گفت كه شب قراره يه جا بريم ولي نگفت كجا.خلاصه موقع شام از خونه رفتيم بيرون و مامان بابا رو راهنمايي كرد به سمت رستوران و بابا هم ار اين كار مامان بدش نيومد فقط گفت كه نبايد اينقدر هزينه ميكرد.انصافا غذا عالي بود و بهمون خوش گذشت تازه وقتي وارد رستوران شديم 3 تا گيلاس اب كرفس آوردن.توجه كردي 3 تا يعني پانياي ...

امروز اول ارديبهشت 95 مصادف با روز ميلاد حضرت علي (ع) و روز مرد و روز پدر هم هست.اولا اين روز رو به بهترين باباي دنيا بابا پيمان تبريك مي گيم و براش طول عمري با عزت آرزو مي كنيم و بعدش هم به همه باباها اين روز بزرگ رو تبريك ميگيم و اميدوارم ساليان سال سايشون بالا سر بچه هاشون باشه. امروز پانيا خانم ما سرماخورده و بداخلاقي ميكنه و بهونه ميگيره.عسل مامان اينقدر از صبح گريه كرده پشت پلك بالاي چشمهاي قشنگش ورم كرده ولي با اين حال پاني و مامانش هداياي خودشون رو به بابا دادن و بوسش كردن و تبريك گفتن.هديه پانيا خانم يه پيراهن شيك واسه باباي مهربونش بود. مامان و بابا به خاطر اينكه مجدد سرما نخوره از صبح تو خونه بودن و 9 شب ديدن بابا ...

هفتمين و هشتمين دندان پانيا خانم دقيقا يادم نيست ولي فروردين 95 خودشون نشون دادن.و لبخند دخمل منو بيش از پيش قشنگتر كردن.قربون اون خنده هات بره مامانت.  اينم لبخند ژكوند از پانيليزا ...