پانيا در شب اول ماه رمضان 95
امسال اولين ساليه كه پانيا جونم شيطوني رو شروع كرده و همش نگران اين هستم كه مي تونم روزه ها مو بگيرم يا نه.آخه پارسال كوچكتر و بي حركت بود و خيالم راحت بود كه راه نميره و مراقبتش كمتر بود ولي امسال ماشااله كم مونده از ديوار راست بره بالا ولي خدا رو هزاران مرتبه شكر كه سالمه و شيطوني ميكنه البته شيطوني كه نه بچگي ميكنه ولي چون ما حوصله نداريم ميگيم شيطوني.اما از اينا گذشته روز اول كه خيلي خانم بود و عصر خوابيد و بعد از اينكه بيدار شد مشغول ديدن تلويزيون شد و منم كمي استراحت كردم ولــــــــــــــــــــي
نزديك افطار كه باباش اومد خونه و ميخواست يه كم استراحت كنه اينقدر از سر و كول بابا بالا رفت كحه بيچاره بابا كم اورد و ترجيح داد بيدار بمونه و بازي كنه.وقت افطار هم گير داده بود و خيار مي خواست حالا نه يه حلقه چند حلقه رو پشت سر هم تند تند ميخورد بعد ميخواست خودشود به بقيه مواد داخل سفره نزديك كنه كه يه دفعه صندلي غذاشو كشيدم عقب امـــــــــــــــــــــــــــا كشيدن همانا و جيغ و داد پانيا هم همانا.خلاصه يه كاسه پلاستيكي نزديك دستم بود و با اون سرگرمش كردم. اينم عكس پانيا با كلاه كاسه اي جديدش كه هيچكش به جز دخمل طلاي من از كلاه ها نداره.