پانيا گلي،پانيا گلي،، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
وبلاگ،وبلاگ،، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

پانيا سرشار مقدم PANIA

پانيــــــــا در باغ عمو ميكائيل عيدفطر 95

1395/4/18 19:40
نویسنده : مامان پانيا
291 بازدید
اشتراک گذاری

امروز پنج شنبه 17 تير و فرداي عيد فطر هست و مطابق هر سال از صبح زود جمع شديم باغ عمو و تا آخر شب قراره كلي بهمون خوش بگذره.خلاصه قرار شده بود 6 صبح بريم دنبال عمو مقصود و آقا ميثم و از اونجا راهي شيم به سمت باغ.پانيا خانم با كلي قربون صدقه بابا و مامان شب قبل 3 صبح خوابيد و ما خوشحال از اينكه چون دير خوابيده پس كل راه رو در خواب به سر ميبره 5:30 صبح خواب آلو راه افتاديم و 6 دم خونه عمو مقصود بوديم كه ديديم اي واي پاني خانم چشمهاي قشنگش رو باز كرد و مثل هميشه به ما خنديد.با كمال تعجب ديديم عطا و امير حسين هم آماده باش دم خونه منتظر ما هستن.فكر كنم بچه ها از خوشحالي خوابشون نبرده بود.بالاخره راه افتاديم و 9 صبح باغ عمو بوديم و تا رسيديم صبحانه مفصلي شامل انواع مربا و خامه و پنير و املت با نان سنگك و بربري و لواش نوش جان كرديم. جاي همه خالي خيلي چسبيد.

بعد از صبحانه كم كم همه از اون حس بي حالي و خواب آلودگي بيرون آمدن و شروع به قدم زدن در باغ و اطرافش كردن و ميوه اي هم ميچيدن و نوش جان ميكردن.البته فقط آلوهاي قطره طلا رسيده بودن و آلو سياه و  هلوهاي خوشمزه هنوز كال بودن و قرار شده يكي دو هفته ديگه مجدد بريم و ميوه هاي رسيده رو بچينيم.

در اين ميان الهام جون يه تل گل طبيعي واسه پانيا آماده كرده بود و اونو سر دختر قشنگم كه خواب بود گذاشت و علت اين كارش اين بود كه با يه تل بتونه پانيا رو عروس خودش كنه.

از اون طرف هم عمو محمود اولين سيخ جوجه رو تو هر مهموني واسه پانيا آماده ميكنه

ميبينيد سر دختر من دوا هست اين 2 تا عكس هم شايد ماجرا خندونکخندونکخندونکخندونکخندونکخندونکخندونکخندونکخندونکخندونک

ولي نميدونن كه من دخترم رو هم به شاه هم نميدم .البته همه اين حرفها و كارا واسه شوخي و مزاح هست و اين كارا و حرفها عاقبت خوشي نداره.

البته شما خواننده عزيز اين مطلب رو جدي بگيريد و از اين شوخي ها نكنيد چون بعدها كه بچه ها بزرگ بشن و اين حكايات رو گوش كنن شايد باب ميلشون نباشه.

حوالي 2 بعد از ظهر بود كه پسرا يواش يواش حوض رو پر از آب كردن و شروع به خيس كردن و دنبال كردن همديگه ميكردن و ما هم با كلي جيغ و داد اونا رو همراهي مي كرديم در اين بين پانيا خانم هم بي نصيب نموند و چشم مامان رو دور ديده بود و حسابي آب بازي كرده بود خيس شده بود و مامان فقط مامور تعويض لباس و پوشك بود.پانيا هم كلي آدم دور و برش بودن و از اين نظر كه تنها دختر كوچولوي فاميل هم هست كلي طراف دار داره از عمو ها و زن عمو ها گرفته تا بچه هاشون.خوب مسلم هست كه پاني خانم رو دست اين ور اون ور ميره و كلي خاطرخواه داره.

براي صرف ناهار هم طبق معمول عمو محمود به كمك  عمو مقصود بساط جوجه رو فراهم كرد و مامان پري باقالي پولوي خوشمزه اي درست كرده بود بازم جاي همه خالي خيلي خوب و مفصل بود.در كل عمو ميكائيل خيلي مهربون و مهمان نواز هست و در كنار ايشون به همه خيلي خوش ميگذره و البته بقيه هم خوب و خاكي هستن.

اخر شب موقع برگشتن، بچه ها خسته از يه روز بازي و شيطنت خوش گذراني هر كدام توي ماشين باباشون لالا كردن و همه به سلامت به خونه هامون رسيديم.

تشكر عمو كه همه ما رو دور هم جمع ميكني.

اينم يه عكس دسته جمعي از اون روز

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)