اولين مسافرت پانيا – اردبيل
امروز 29 ام شهريور 94 و ما قراره همراه دختر گلمون و عمو محمود و خانواده اش بريم مسافرت اردبيل.كلي وسايل براش جمع كرديم و ... لطفا به ادامه مطلب بريد
امروز 29 ام شهريور 94 و ما قراره همراه دختر گلمون و عمو محمود و خانواده اش بريم مسافرت اردبيل.كلي وسايل براش جمع كرديم و كلا قسمت عقب ماشين مختص لحاف و تشك و صندلي ماشين پاني خانم شد.صبح زود راه افتاديم و انصافا دختر گل مامان اصلا اذيت نكرد. گاهي بيدار ميشد و شير ميخورد و موقعي كه بيدار بود با قورباغه اش بازي ميكرد.وقتي اردبيل رسيذديم نسبت به تهران هوا خنك بود و مامان براي دخترش يه كلاه بافتني خريد ولي پاني خانم شيطون اينقدر نق نق كرد كه عمو ميكائيل گفت كلاه رو از سرش بردار تا ساكت بشه.بابا پيمان هم گفت اين دختر منه و مثل باباش گرماييه.تو يه هفته اي كه اردبيل بوديم سرعين و مشكين شهر هم رفتيم و از پل متحرك خاورميانه هم پاني خانم ديدن كرد.تازه پاني خانم خونه دايي و عموي بابا جبي هم رفت و كادو گرفت.خوش به حال عسل مامان. اين عكسهاي تو راه و اردبيل و مشكين شهر
بابا پيمان ماشينش رو مثل يه تخت نرم واسه دخترش آماده كرده و سايه بان هم براش درست كرده
پانيا
پانيا آماده شده بره سرعين
پانيا دريكي از چادرهاي ايلات مشكين شهر
پل متحرك مشكين شهر