پانيا گلي،پانيا گلي،، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
وبلاگ،وبلاگ،، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

پانيا سرشار مقدم PANIA

پانيا به امامزاده صالح مي رود

امشب 15 خرداد 95 ساعت 9 شب بود كه تصميم گرفتيم واسه اينكه بعد از چند روز تعطيلي و برهم خوردن خواب پانيا خانم دوباره ساعت خوابش تنظيم بشه بريم يه دور بيرون بزنيم و پاني خسته بشه و زود بخوابه.راه افتاديم و يه دفعه ميدان تجريش روروي امامزاده صالح سردراورديم و بابا پيمان گفت حالا كه تا اينجا اومديم بريم هم يه زيارت كنيم و هم تو بازارچه گشتي بزنيم.اين اولين بار بود كه پانيا خانم اومده امامزاده صالح و كلي هم ذوق مي كرد كه تو حيات حرم بدو بود ميكنه.بعد از زيارت رفتيم يه كم پياده روي و تو راه دخمل مامان يه چراغ چشمك زن سه زمانه خرديد كه همون جا زود ياد گرفت چه جوري دكمه رو فشار بده و تغيير حالت بده و ساعت 12 بود كه برگشتيم خونه.تو راه پاني خانم خوا...
15 خرداد 1395

پانیا در پارک ارم

امشب ،شب مبعث پیامیر(ص) است و ضمن تبریک این عید بزرگ.ما تصمیم گرفتیم پانیا خانم رو ببریم پارک یا یه کم ورجه ورجه کنه و خوش بگذرونه چون تازه میتونه خوب تعادلش رو حفظ کنه خیلی دوست داره راه بره و هم اینکه تو آپارتمان دخمل گلم نمی تونه بازی کنه. این بود که تصمیم گرفتیم به اتفاق مامان پری و عمه بریم پارک ارم.جای همه خالی خیلی خوش گذشت و دختر طلا هم کلی اسباب بازی سوار شد و کلی هم با سرعت راه رفت و کیف کرد.از همه اسباب بازیها بیشتر از اسب موزیکال خوشش اومد که 2 بار سوار سوار شد.آخر شب هم عمو از باشگاه به جمع ما پیوست و پانی خانم با دیدن عموش کلی ذوق کرد.عمو براش پشمک خرید و تو مسابقه شرکت کرد و یه دسبند جیوه ای برنده شد که به پانیا داد.راستی یاد...
15 ارديبهشت 1395

ماجراي مشهدي شدن پانيا

  امروز 16 دي 94 و پانيا قراره با مامان و بابا و مامان پري و عمه پريسا بره مشهد.اين اولين باره كه پاني خانم ميخواد بره پابوس امام رضا.ان شااله سفر خوب و خوشي براي همه مسافرها و از جمله ما باشه. ---------------------------------------------------------------------------------------------- 2 ساعتي هست كه ما به سلامت رسيديم مشهد ولي پاني خانم به محض اينكه وارد هواپيما شديم شروع به گريه كردن كرد و ما هم نتونستيم ساكتش كنيم.بالاخره مامان ... 2 ساعتي هست كه ما به سلامت رسيديم مشهد ولي پاني خانم به محض اينكه وارد هواپيما شديم شروع به گريه كردن كرد و ما هم نتونستيم ساكتش كنيم.بالاخره مامان لباسهاي پاني رو درآورد چون فكر ميكرد گر...
19 دی 1394

شاپاني به شاه عبدالعظيم ميرود

امروز 28 صفر و ما تصميم گرفتيم بعد از يه روز كار طاقت فرسا به زيارت حضرت عبدالظيم بريم.پس با مامان پري و عمه و بابا و مامان راهي شديم.چند سالي بود كه نرفته بوديم خيلي فرق كرده بود.بابا ماشين رو كمي دورتر از حرم پارك كرد آخه خيلي شلوغ بود و پاركينگ پر بود. ساعت 8 شب رسيدم اونجا و تا به حرم برسيم يه مسير تقريبا طولاني رو طي كرديم ولي خسته نشديم ميدوني چرا آخه همش مغازه هاي مختلف مخصوصا لباس بچه بود و مامان طبق معمول واسه پاني جونش كلاه و شال و شلوارو... خريد.بالاخره بعداز 45 دقيقه خريد رسيديم حرم و رفتيم واسه زيارت.اين اولين باريه كه پانيا خانم قسمتش شده كه بياد حرم شاه عبدالعظيم و به قول عمش " شاپاني" شده يعني پانياي شاه عبدا...
19 آذر 1394

اولين مسافرت پانيا – اردبيل

 امروز 29 ام شهريور 94 و ما قراره همراه دختر گلمون و عمو محمود و خانواده اش بريم مسافرت اردبيل.كلي وسايل براش جمع كرديم و ...  لطفا به ادامه مطلب بريد       امروز 29 ام شهريور 94 و ما قراره همراه دختر گلمون و عمو محمود و خانواده اش بريم مسافرت اردبيل.كلي وسايل براش جمع كرديم و كلا قسمت عقب ماشين مختص لحاف و تشك و صندلي ماشين پاني خانم شد.صبح زود راه افتاديم و انصافا دختر گل مامان اصلا اذيت نكرد. گاهي بيدار ميشد و شير ميخورد و موقعي كه بيدار بود با قورباغه اش بازي ميكرد.وقتي اردبيل رسيذديم نسبت به تهران هوا خنك بود و مامان براي دخترش يه كلاه بافتني خريد ولي پاني خانم شيطون اينقدر نق نق كرد كه عمو ميكائيل ...
29 شهريور 1394

26 تير دومين پيك نيك پانيا: باغ عمو ميكائيل عيد فطر

                       امروز هم همه تو باغ مهمون عمو بوديم و بابا جبي اينا هم بودن مثل دفعه قبل همه شاد بوديم و عمو محمود جوجه كباب درست كرده بود و پاني خانم هم از جوجه بي بهره نبود و جوجه رو ملچ ملوچ ميكرد و ما هم از خوردنش لذت ميبرديم نوشابش خنك بود عسل مامان؟؟؟؟؟ ...
26 تير 1394

اولين پيك نيك پانيا- باغ عمو ميكائيل 14 خرداد 94

                       امروز عمو ميكائيل ما رو باغش دعوت كرد.چون ميوه ها رسيده بود و ميخواست كه بريم و ميوه براي خودمون بچينيم. هلو و آلوها بدجوري چشمك ميزدن.هوا يه كم گرم بود ولي اينقدر در كنار بقيه بهمون خوش گذشت كه گرماي هوا رو فراموش كرديم. البته از عصر به اون طرف خنك شد.پاني خانم هم خيلي بهش خوش گذشت چون مدام بقيه بغلش ميگرفتن و باهاش بازي ميكردن. ...
14 خرداد 1394