پانيا گلي،پانيا گلي،، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
وبلاگ،وبلاگ،، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پانيا سرشار مقدم PANIA

پانيا نماز مي خواند

دختر قشنگ مامان هم باهوشه و هم مومن.وقتي صداي اذان رو ميشنوه هر جاي خونه كه باشه خودشو ميرسونه جلوي تلويزيون و به دقت اذان و مناجات رو گوش ميكنه و از اونجايي كه فوق العاده باهوش هم هست وقتي مامان و بابا نماز مي خونن اوايل فقط مهر رو برمي داشت و به ما نگاه ميكرد كه چه عكس العملي انجام ميديم.بعدها يه روز من عصبي شدم از دستش و گفتم الله و اكبر از دست پانيا و همين شد كه نصفه و نيمه االه اكبر ميگه و به تقليد از ما سرش رو ميزاره رو مهر و به زبون شيرين خودش الله اكبر ميگه.در حال حاضر عكسي از اين كارش ندارم چون يه دفعه اي و بي هوا انجام ميده.ولي حتما اين لحظه رو شكار ميكنم و عكس ميگيرم.          &n...
26 خرداد 1395

پانيا و هداياي تركيه

 پانيا خانم ما مثل اينكه خيلي به عمو پژمان وابسته است چون دو هفته اي هست كه عمو رفته تركيه و پاني خانم هم عمو عمو از دهنش نميوفته و هر وقت ميريم خونه بابا جبي عمه رو مجبور ميكنه كه زنگ بزن به عمو و بعد كلي با عمو به زبون خودش حرف ميزنه و تازه دعواش هم ميكنه. ديشب عمو از سفر برگشته و پاني رفته ديدن عموش. عمو هم كلي براي برادر زاده شيطونش هديه اورده از لباس و جوراب گرفته تا شيشه شير چيكو و كلي وسايل ديگه.خلاصه واسه پانيا سنگ تموم گذاشته.خودمونيم بيخود نيست پانيا عاشق عموشه آخه عمو هم هواي پانيا رو داره و تا حالا كلي چيراي مختلف واسه دخمـــــــــل طلا خريده. خيلي ممنون عمو          ...
22 خرداد 1395

پانيا در حياط خانه

امروز هوا بود و پانياي منم 1 سال و 2 ماهشه و من و پانيا رفتيم حياط خونه تا كمي قدم بزينيم و در اين بين با ديدن گلهاي به فكر عكس گرفتن افتادم ولي پاني خانم كه تازه كفش خريده بود و ذوق راه رفتن داشت براي عكس همراهي لازم رو نكرد.اينم برخي از عكسها در ادامه مطلب مورخ 95/03/10   ...
17 ارديبهشت 1395

پانيـــــــــا شوتبال بازي مي كند

امروز پانيا گلي با عمه رفته پارك تا يه كم بازي كنن.كمي ان طرفتر ادم بزرگها مشغول آموزش ديدن فوتبال توسط مربي بودن كه ناگهان پاني خانم خودشو ميرسونه به اونا و مي بينه بعضي دارن ورزش ميكنن و خودشونو گرم مي كنن كه بازي كنن و بقيه بازي مي كنن.دختر بلاي قصه ما دوان دوان ميره سراغ كسي كه توپ رو گذاشته جلو و داره عقب نشيني ميكنه كه شوت كنه و يه دفعه با پـــــــاهاي قشنگـــــــش توب رو شوت ميكنه.يه دفعه همه با ديدن اين صحنه از خنده غش مي كنن و كلا بازي بهم ميخوره.مربي و بازكنان كلا بازي رو تعطيل كرده و با شيطون بلا بازي مي كنن در آخر هم اقاي مربي يه توپ سفيد خوب خارجي نو رو از تو ماشينش مياره و تقديم ني ني شوتباليست ما ميكنه. پاني خانم وقتي اومد ...
15 ارديبهشت 1395

پانيا گلي و روغن ريخته

امروز مامان پانيا يه عالمه كار واسه تولد پانيا داره به خاطر همين زود رفت پاني رو از خونه بابا جبي برداره تا به كارهاش برسه. وقتي رسيديم خونه اول گفتم نماز بخونم بعد كارا رو شروع كنم.پس مامان تو اطاق پانيا شروع به نماز خوندن كرد و پاني هم طبق معمول مهر مامان رو برمي داره و يواشكي به مامان نگاه ميكنه تا عكس العمل مامان رو ببينه بعدش هم شروع به بازي با اسباب بازي كرد و آخر نماز بود كه از اطاق رفت بيرون منم فكر كردم طبق كار هميشه ميره تو قسمت پذيرايي.همين كه نماز مامان تموم شد و رفت جانماز رو بزاره سر جاش يه دفعه صداي "قلوپ قلوپ آب كه از بطري خالي ميشه" شنيد.وقتي از اطاق اومدم بيرون ديدم دختربلا كف اشپزخونه نشسته و 4 ليتري روغن مايع ت...
7 اسفند 1394

پانيا و آهنگ هاي تركيه اي

كم كم كه دخترگلمون داره بزرگ ميشه به علايقش هم اضافه ميشه الان تو 8 ماهگي حالا ديگه به جز برنامه چرا به فيلمهاي تركيه اي مثل برگ ريزان (جواهر خانم) و لطيفه(طاهر و مامان الوان كه در سريال قبل نقش جواهر رو بازي ميكرد) و همين طور آهنگ تيتراژ اول و پاياني اين سريالها علاقه شديدي نشون ميده. تازه خانم خانمها به آهنگهاي يه خواننده مرد تركيه اي هم علاقه وافري داره. بابا يكي بگه تو كه دست چپ و راستت رو بلد نيستي تشخيص بدي اين كارا چيه.
24 آبان 1394

پانيا به خريد مي رود

امروز مامان و بابا تصميم گرفتن برن واسه دخمل گلشون خريد لباس.پاني خانم هم خوشحال از اينكه داره ميره بيرون.پس زود با كمك مامانش لباساشو پوشيد و به محض اينكه بابا پيمان رو آماده دم در خونه ديد گفت: "بييم" دخمل طلا اين كلمه رو تازه ياد گرفته.خلاصه بعد از كلي خنده مامان كالسكه پاني رو هم آورد تا وقتي توي پاساژ قديم ميزنيم. هم دختر طلا راحت هم بابا مامان.آخه ماشالله پاني خانم داره سنگين ميشه.همين طور كه داشتيم مغازه ها رئ نگاه مي كرديم چشممون به يك عروسك بزرگ افتاد كه تبليغات يه مغازه بود و پاني با ديدن اون از خنده غش كرد و با اون عروسك هم عكس انداخت.اينم از اولين خريد پانيا خانم. ...
5 آبان 1394

برنامه چرا و عشق و علاقه پانيا به اون

             پانيا خانم ما الان تو 6 ماهگي هست و يه روز جمعه اتفاقي كانال 5 و برنامه چرا داشت پخش ميشيد كه يه دفعه من و باباش ديديم دخمل طلا داره از خنده غش ميكنه و هر چي صداش مي كرديم اينقدر محو تماشا بود كه انگار صداي ما رو نمي شنويد.و كل 45 دقيقه رو بدون حركت و ا دقت زياد برنامه رو نگاه كرد.مامان هم از اين موضوه خوشحال كه آخ جون يه سرگرمي واسه پانيا درست شده از اون روز به بعد بود كه مامان هروقت كار داشت برنامه چرا رو كه از قبل ضبط كرده واسه دخترش پخش مي كرد و خودش با خيال راحت به كاراش مي رسيد. دوستت دارم "چراي لب كشاني" كه به من و دخترم كمك كردي. ...
11 شهريور 1394

گالري عكس پانيا

اولين روز مهد كودك 7 مهر 95 عروسي پسر خاله فريبا   3 مرداد 95 عروسي شكيبا   9 مرداد باغ وحش ارم ژست پانيا خانم در 16 ماهگي هنگام شير خوردن ناناز مامان شبي كه دوچرخه خريد.اوسط رمضان 95 عسل مامان در رستوران 7 مرداد 95     دختر گل مامان در پارك -14 ماهگي قربونـــــــــــت برم با اون مدل نشستن     عسل مامان وقت نماز خوندن در 14 ماهگي البته بلد كه نيست تازگي ياد گرفته الله اكبر نصفه و نيمه ميگه و خجالت ميكشه وقتي بهش ميگم نماز بخون  ليمو ترش با ماهي خوردن دخــــــــــــمل مامان در 13 ماهگي البت...
6 شهريور 1394